Monday, August 21, 2006

چراغ خطر ذهن


بعضی وقت‌ها می‌خواهیم کاری بکنیم ولی چیزی ناراحتمان می‌کند، چیزی مثل بخش هشداردهنده وجودمان به ما اجازه نمی‌دهد و انگار دائم توی گوشمان می‌گوید:"این کار را نکن!". ولی با خواسته‌مان چه کنیم؟ خواسته‌مان هم ما را رها نمی‌کند، این می‌شود که بین این دو گیر می‌افتیم.

در این موارد، گاهی به خودمان کلکی می‌زنیم:
می‌رویم پیش عقل و می‌گوییم: " عقل عزیز، لطفا! خوبی‌های این کار را به ما بگو." عقل هم می‌رود، بین خاطرات و آموخته‌ها وتجربیات می‌گردد، فکر می‌کند، و آخر سر یک لیست از خوبی‌های کار مورد مورد نظر را، آن‌هم با دلیل و برهان، تحویل ما می‌دهد.

بعد ما، این لیست را می‌گذاریم جلوی آن بخش هشداردهنده و می‌گوییم:"عقل این همه خوبی درباره این کار درآورده، که تازه دلیل هم دارد، آن وقت تو می‌گویی این کار را نکن؟!" بخش هشدار دهنده هم که عقل را خیرخواه و مورد اعتماد می‌داند ساکت می‌شود، گرچه چندان راضی نیست.

حالا کجا به خودمان کلک زدیم؟ معمولا هر کاری و هرچیزی خوبی‌هایی دارد، به گمانم تقریباً چیزی نباشد که هیچ خوبی و حسنی نداشته باشد. اما این فقط یک روی ماجراست، و هرچیز و هرکار همانطور که خوبی‌هایی دارد بدی‌ها و یا لااقل هزینه‌هایی هم دارد. در هر انتخاب، ما از خوبی‌های انتخابمان بهره‌مند می‌شویم و از بدی‌هایش متضرر. کلکی که زدیم این بود که فقط خوبی‌های کار را از عقل پرسیدیم، درصورتی که می‌بایست بدی‌هایش را هم بپرسیم، بعد این خوبی‌ها و بدی‌ها را مقابل هم بگذاریم و ببینیم آیا این‌کار اصلاً ارزشش را دارد؟اگر سؤال درست را از عقل بپرسیم و عقلمان هم درست کار کند(!) تقریباً همیشه بخش هشداردهنده راضی و ساکت می‌شود، البته اگر کار درست را انتخاب کنیم!

------------------------------------
1- بسیار پیش می‌آید که این روند کلک زدن را ناخودآگاه انجام می‌دهیم.
2- گاهی بخش هشدار دهنده وسواسی می‌شود، باید به بیماری‌های بخش هشدار دهنده هم توجه داشت.
3- می‌دانم، همیشه قضیه به این سادگی‌ها نیست، اما گمان کنم همیشه هم خیلی پیچیده نباشد.

Tuesday, August 15, 2006

ما انسان‌های عزیز


تقریبا تمام انسان‌ها در یک خصلت مشترکند،
توقع دارند قوانین طبیعت با ارفاق در موردشان اعمال شود.

Saturday, August 12, 2006

چشم بندی

از آن سفسطه‌های ریاضی که با تقسیم بر صفر ثابت می کنند 2=1 خسته شده‌اید؟ پس این یکی را ببینید.اين را تازه ديده‌ام، در كتاب "رياضيات و سرگرمی‌ها"، نوشته مارتين گاردنر و ترجمه هرمز شهرياری.

ارزشش را دارد كمی برايش وقت بگذاريد، بعد اگر خواستيد، اينجا را ببينيد، گرچه به نظر من ويكيپديا روشن‌كننده‌تر و عمیق‌تر است.
ضمنا همانجا توضیح داده چه شد که به جای رادیکال منهای یک نماد i را انتخاب کردند.

Sunday, August 06, 2006

دخوی غمگین


ماجرایی هم که در مجلس پیش آمد، تصمیمش را بر ترک سیاست جدی کرد.
يك بار در يكی از مجادلات درون مجلس، يكي از مخالفان دهخدا به طعنه گفت:
"آن كه رفقايش را به دم تيغ فرستاد و خود به اروپا رفت و با پری رويان سوئيسی سر كرد تا آب‌ها از آسياب بيفتد، چه می‌گويد؟"
دهخدا از شنيدن اين حرف تب كرد و در خانه افتاد.


-----------------------
از همشهری جوان شماره 59 (6 اسفند 84) عکس هم از آنجاست.



Saturday, August 05, 2006

تشبیه

یک روز از دوستانم پرسیدم که شبیه چه حیوانی هستم،
وقتی نظراتشان را گفتند من همه‌شان را به خوک تشبیه کردم.