Thursday, June 29, 2006

ملانقطی بازی باكلاس

این عكس آقايWillard Van Orman Quine است. Quine از فیلسوفان، منطق‌دانان، و رياضی‌دانان تاثیرگذار قرن بیستم بود، ولي این نوشته درباره كارهای علمی یا زندگي او نیست، درباره اسم اوست!
در ایران اسم Quine در دو حوزه مختلف دو جور خوانده مي‌شود، خيلی از برقی‌ها و كامپیوتری‌ها به او مي‌گویند كويين، و اهل منطق و فلسفه به او مي‌گويند كواين.

اسم Quine چطور در زبان كامپيوتری‌ها و برقی‌ها افتاد؟ Quine در سال1952 یك مقاله مي‌نویسد درباره ساده‌كردن توابع بولي، چند سال بعد مك‌كلاسكي هم مستقلا روش مشابهي را پيشنهاد مي‌كند(1956)، این همان روشي است كه اكثر دانشجویان برق و كامپیوتر به آن مي‌گویند روش كويين-مك‌كلاسكي.

با توجه به املای كلمه فكر مي‌كنم تلفظ كواين صحيح‌تر است، تا نظر اهل فن چه باشد.

عكس : Harvard Gazette

Monday, June 26, 2006

تابستان ۱۹۴۵، صحنه‌ای در برلين

کسی از برلين گزارش می‌دهد: دوجين زندانی ژنده‌پوش به فرماندهی يک سرباز روسی از خيابانی می‌گذرند.
يحتمل از قرارگاهی دور می‌آيند و جوان روس بايد آن‌ها را به جايی برای کار يا به اصطلاح، بيگاری ببرد؛ جايی که آن‌ها از آينده‌شان هيچ‌چيز نمی‌دانند. آن‌ها ارواحی‌اند که همه‌جا می‌توان ديد.

ناگهان از قضا، زنی که به‌طور اتفاقی از خرابه‌ای بيرون می‌آمد، فرياد می‌کشد، به طرف خيابان می‌دود و يکی از زندانيان را در آغوش می‌کشد.
دسته‌ی کوچک از حرکت بازمی‌ماند و سرباز روس هم طبيعی‌ست که درمی‌يابد چه اتفاقی افتاده است.
او به طرف زندانی می‌رود، که حالا آن زن را که از گريه به هق‌هق افتاده در آغوش گرفته است.
می‌پرسد:
ـ زنت؟
ـ بله.
بعد از زن می‌پرسد:
ـ شوهرت؟
ـ بله.

سپس با دست به آن‌ها اشاره می‌کند:
ـ رفت، دويد... دويد، رفت.

آن‌ها نمی‌توانند باور کنند، می‌مانند. سرباز روس با يازده زندانی ديگر به راهش ادامه می‌دهد تا آن که چندصدمتر بعد به رهگذری اشاره کرده و او را با مسلسل مجبور می‌کند وارد دسته بشود، تا آن يک دوجين سربازی که حکومت از او می‌خواهد، دوباره کامل شود.

----------------

این داستانک را چند سال پیش در صفحه آخر همشهری دیده بودم. متاسفانه روزنامه را گم کردم و داستانک از دستم رفت تا چند وقت پیش که اینجا پیدایش کردم. خوابگرد داستان را از اینجا نقل کرده است:

تابستان ۱۹۴۵، صحنه‌ای در برلين
نويسنده: ماکس فريش
مترجم: ناصر غياثی
:: برگرفته از «بوطيقای نو»، شماره‌ی ۱، بهار ۱۳۷۴

Tuesday, June 06, 2006

آقای معلم

دوران دبيرستان، سال دوم، مجيد ميرزا وزيری معلم هندسه‌مان بود، كه از قضا هم هندسه زياد كارنكرده بود! يعنی هندسه كلاسيك ( از آن جور كه دركتاب هندسه كاكستر می‌بينيد)، تا آنجا كه می‌دانم بيشتر اهل رياضيات گسسته، جبر، و نظريه اعداد بود، به بچه‌ها اعداد مختلط ياد داده بود، كه با آن‌ مسئله‌های هندسه را حل می‌كرديم.

كلاس آقای معلم از خاص‌ترين كلاس‌های كل دوران تحصيلم بود، با دانش‌آموزانش رفتاری بسيار دوستانه داشت، كه البته اكثرا مورد سوء‌استفاده بچه‌ها واقع می‌شد(هنوز هم از بی‌جنبه بازی‌های آن زمانمان شرم‌سارم)، بی‌دريغ درس می‌داد و هرچه ازدستش بر‌می‌آمد برای يادگرفتن بچه‌ها انجام می‌داد، ، آخرچند نفر در اين مملكت هستند كه فايده دادن يك كتاب 900 صفحه‌ای در باره فركتال و تئوری آشوب به يك بچه محصل! كه مطمئنی از كتاب هم چيزی سر در نمی‌آورد را بدانند؟ برای همين بچه محصل‌ها از كتابخانه دانشگاه كتاب امانت می‌گرفت تا تصويری هرچند مبهم از دورترها داشته‌باشند و بدانند كه آن‌طرف‌‌ترهم چيزهايی هست.
اما جالب‌ترين بخش كلاس كه بسيار دوست‌داشتنی و ارزشمند بود هنگامی بود كه آقای معلم در‌باره جوهره و روح رياضيات صحبت می‌كرد، درباره كشف و ابداع رياضی و به تعبيری كه خودش زمانی به كاربرد رقص ابدی دانشمند و علم. (بسيار متاسفم كه نمی‌توانم بيشتر در اين مورد بنويسم، فكرمي‌كنم هرچه بيشتر شرح و بسطش بدهم از آنچه واقعا بوده است دورتر شده‌ام.)

راستش را بگويم، زياد هندسه ياد نگرفتيم(بيشترش به‌خاطر شلوغ‌بازي خودمان بود)، اما آنچه سعی می‌كرد به‌ما بياموزد، هزار بار به آن هندسه دبيرستانی می‌ارزيد، به ما نوعی ديگر از نگاه كردن، فكر كردن، و منظره جديدی از علم را نشان‌داد.
آقای معلم آن‌زمان اگر اشتباه نكنم دانشجوی دكترا بودند، الان دكترايشان را گرفته‌اند و استاد دانشگاه فردوسی مشهد هستند، درس‌های مختلفی می‌دهند مثل نظريه‌گراف و آناليز‌ریاضی وآن‌يكی كه مورد علاقه من است فلسفه رياضی. صفحه خانگی‌شان اينجاست و يكی از كتابهايشان را می‌توانيد از اينجا پياده كنيد.

هميشه خود را مديون لطف ايشان می‌دانم