از رویاها و آرزوهای کودکی کلر -که از سفر آن سال در دلش افتاده بود- یکی هم این بود که بالای پاییز میشیگان بدود. آن زمان درختها را به شکل ابرهایی رنگارنگ میدید، دوست داشت بالای آن همه رنگ بدود و از روی یک درخت به درخت دیگری بپرد. گذشت روزگار آرزوی کلر را به شکلی دست یافتنیتر درآورده بود، اکتبر که از نیمه میگذشت این فکر به سراغش میآمد که چه خوب میشد اگر الان در جایی، مثلا منسلونا، روی بلندیای ایستاده بود و پاییز را تماشا میکرد.
عکس از اینجا