تقریبا یک سال پیش Anne Case و Angus Deaton مقالهای را منتشر کردند که توجه زیادی را به خود جلب کرد. مقاله گزارش میکرد که نرخ مرگ و میر آمریکاییهای میانسال از سال ۱۹۹۹ بعد از یک قرن کاهش افزایش قابل توجهی داشته. این افزایش در حالی بود که آمار مرگ و میر سیاهپوستان و هیسپانیکها در حال کاهش بود. این افزایش مخصوصا در میان افراد فاقد تحصیلات دانشگاهی بسیار شدید بود. بعضی محققین به مقاله Case و Deaton انتقاداتی وارد کردند اما ادعای اصلی مقاله همچنان برقرار و قابل توجه بود. (اصل مقاله، گزارشی از مقاله، گزارشی از انتقادهای وارد شده به مقاله )
توضیحی که Deaton برای یافتههای مقاله ارائه میکرد این بود که انتظارات و توقعات این دسته از آمریکایی طی سالهای زندگیشان برآورده نشده و آنها امیدشان را به پیشرفت -آن طور که انتظار داشتهاند- از دست دادهاند. سیاهان و هیسپانیکها وقتی وضع زندگیشان را با والدینشان مقایسه میکنند خودشان را در موقعیت بهتری میبینند، اما در مورد سفید پوستان آمریکایی وضع فرق میکند، آنها در مورد اینکه وضع بهتری از والدینشان دارند ابدا مطمئن نیستند. این توضیح با وضعیت دستمزدها چند دهه اخیرمخصوصا بعد از بحران مالی ۲۰۰۸ همخوانی دارد. بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۴ حقوق و مزایای ۸۰ درصد آمریکاییها یا ثابت بوده و یا کاهش یافته (اینجا و اینجا)، این رشد کم دستمزدها برای کسانی که انتظارات بالاتری دارند احتمالا سختتر است.
همان زمان فرید زکریا در واشینگتن پست در همین باره نوشت واز مرگ یکی از گروههای مهم رای دهندگان در آمریکا گفت:
همان زمان فرید زکریا در واشینگتن پست در همین باره نوشت واز مرگ یکی از گروههای مهم رای دهندگان در آمریکا گفت:
The United States is going through a great power shift. Working-class whites don't think of themselves as an elite group. But, in a sense, they have been, certainly compared with blacks, Hispanics, Native Americans and most immigrants. They were central to America's economy, its society, indeed its very identity. They are not anymore. Donald Trump has promised that he will change this and make them win again. But he can't. No one can. And deep down, they know it.
خب، لااقل نه به این زودی!
از چند هفته قبل از انتخابات دستهای از لیبرالهای آمریکایی، مثلا Dylan Matthews در Vox، معتقد بودند که دغدغههای حامیان ترامپ عدمتا دغدغههای نژادی است. آنها میگفتند که طبق آمارها طرفداران ترامپ کسانی نیستند که از لحاظ مالی در گرفتاری شدید باشند، و عمدتا وضع مالی بهتری از سیاه پوستان، هیسپانیکها و سفید پوستان فقیر دارند. علاوه بر این دغدغههای نژادی از عوامل پیشبینی کننده گرایش به ترامپ است. از سوی دیگر نظامهای رفاهی و حمایتی اروپایی نتوانستهاند مانع ظهور مجدد گروههای راست افراطی شوند، بنابراین از آنجا که انگیزههای اصلی انگیزههای نژادی است، حتی نظامهای رفاهی آن طور که سندرز وعدهاش را میداد نمیتواند مانع بازگشت امثال ترامپ شوند.
از چند هفته قبل از انتخابات دستهای از لیبرالهای آمریکایی، مثلا Dylan Matthews در Vox، معتقد بودند که دغدغههای حامیان ترامپ عدمتا دغدغههای نژادی است. آنها میگفتند که طبق آمارها طرفداران ترامپ کسانی نیستند که از لحاظ مالی در گرفتاری شدید باشند، و عمدتا وضع مالی بهتری از سیاه پوستان، هیسپانیکها و سفید پوستان فقیر دارند. علاوه بر این دغدغههای نژادی از عوامل پیشبینی کننده گرایش به ترامپ است. از سوی دیگر نظامهای رفاهی و حمایتی اروپایی نتوانستهاند مانع ظهور مجدد گروههای راست افراطی شوند، بنابراین از آنجا که انگیزههای اصلی انگیزههای نژادی است، حتی نظامهای رفاهی آن طور که سندرز وعدهاش را میداد نمیتواند مانع بازگشت امثال ترامپ شوند.
به نظر من مسائل نژادی در گرایش عدهای از رای دهندگان به ترامپ نقش بسیار مهمی دارد، ولی تصور میکنم این دغدغههای نژادی همیشه جایی در پس ذهن رای دهندگان آمریکایی داشته است. بالا آمدن و جلب توجه کردن این مسائل نژادی در این انتخابات باید دلیل خاصی داشته باشد. به گمان من دلیل پررنگتر شدن گرایشهای نژادی شرایط مبهم اقتصادی، و رفتار دفاعی نسبت به تغییر محیط و برآورده نشدن انتظارات اقتصادی است. پر رنگ شدن رفتار قبیلگی از رایجترین رفتارهای دفاعی جوامع است. به نظر من لیبرالهایی مانند Matthews به سرعت از اثر انتظارات میگذرند. به عبارت دیگر صرفا با دیدن میزان درآمد یک فرد نمیتوان در مورد میزان نگرانی اقتصادی او قضاوت کرد. اتفاق روز سهشنبه، و روی کار آمدن جریانهای راست افراطی در اروپا بیش از هر چیز من را بیش از هر چیز به یاد منحنی J در توضیح انقلابها میاندازد، این بار نقطه چرخش منحنی احتمالا بحران مالی ۲۰۰۸ بوده است.
پ.ن:
۱- چیز زیادی از جامعه شناسی، علوم سیاسی، و اقتصاد نمیدانم، چیزهایی که نوشتم صرفا تصوراتم هستند.
۲- به هیچ عنوان نمیخواهم نقش انگیزههای نژادی را به طور مطلق نفی کنم، علاوه بر این به هیچ عنوان قصد تبیین تک عامله پدیدهها را ندارم.
۳- یکی از چیزهایی که گمان میکنم موقع فکر کردن در مورد این انتخابات نباید فراموش شود بیاعتمادی در جامعه آمریکاست. این و این و این به نظرم خواندنی هستند.