کز کرده بود گوشه تخت، یک لباس زنانه هم توی بغلش بود که گذاشته بود زیر گونهاش.
پرسیدم: چی کار میکنی؟ خوبی؟
جواب داد: تاریک شده بود.
کنارش نشستم،کنار تخت، روی زمین.
پرسیدم: چی کار میکنی؟ خوبی؟
جواب داد: تاریک شده بود.
کنارش نشستم،کنار تخت، روی زمین.