Saturday, April 01, 2006

فرشته می‌نمود


"مادمازل باپ‌تیستین" شخصی بلندقد، پريده‌رنگ، نازک‌اندام و ملايم بود؛ بتصوری که کلمه محترم را تشريح می‌کند صورت حقيقت می‌داد، زیرا که ظاهرا یک زن برای آنکه قابل ستايش باشد لازم است که مادر باشد. وی هرگز خوشگل نبود؛ همه حیاتش که چيزی جز يک توالی حسنات نبود، سرانجام سفيدی و صفوتی بر او نهاده بود، و با پيرشدن چيزی را که می‌توان "جمال نیکویی" نامید کسب کرده بود. آنچه در جوانيش لاغری به شمار می‌رفت در کمال سنش به "شفافی" مبدل شده بود، و این "حاجب ماورا نبودن" می‌گذاشت که "فرشته" دیده شود. بیش از آن‌که یک دوشیزه باشد یک "جان" بود. پنداشتی که وجودش از سایه ساخته شده است؛ به‌زحمت آن‌قدر جسم داشت که جنسی در آن باشد؛اندکی ماده حاوی نور، چشمانی درشت و همیشه فروهشته؛ بهانه‌يی برای‌ آن‌که یک جان روی زمين بماند.

بینوایان- ویکتور هوگو- ترجه حسین‌قلی مستعان- جلد اول- کتاب اول- بخش 1

بينوایان از آن کتاب‌هایی است که چگالی معنا در آن بیشتر از حد انتظار است.

پی نوشت:
همچنین ببینید:
1- ترجمه انگلیسی همین متن(انتهای صفحه)+
2- همین متن به فرانسه در Gutenberg Project+
3- زمانی که این نوشته را آماده می‌کردم درباره صحت ترجمه شک کردم (گرچه هنوز فکر می‌کنم ترجمه مستعان صحيح است) و از اين‌ها+ پرسيدم(شما هم اگرکمک کنید ممنون می‌شوم.)


5 comments:

Anonymous said...

in banooie ke osafesho gofti ro mitooni jooresh koni ;)

Anonymous said...

to oon banoo ro vel kon.
gozaresh ro be in email befrest:
pasparto@gmail.com
dastet dard nakone!

Anonymous said...

pas az say o talashe faravan bar anam ke begooyam mail zadam . hala boro banoo ro bechasp

Anonymous said...

mamnoon az gozaresh.

Anonymous said...

باپ تیستین یک مومن واقعی است. او را از خیلی زنان بینوایان بیشتر دوست دارم (بدون شک بیش از کوزت. صدالبته کمتر از اپونین) زیرا با اینکه مثل بیشتر زنان داستان منفعل و بی خاصیت است، این انفعال بیش از اینکه به زن بودنش مربوط باشد به ایمانش به برادرش , و به هر آنچه خوب است مربوط است.
چگالی معنا! خیلی زیبا گفتی. کاملا موافقم اما مثال نمی زنم چون آن وقت این کامنت هیچ وقت تمام نمی شود. :). نقدا همین را داشته باش: من شان ماتیو هستم و از حرفم بر نمی گردم!
باز هم راجع به بینوایان بنویس. خیلی وقت بود که لایش را باز نکرده بودم. کلی نوستالژیک شدم!