هر كسی برای خودش يك سری ملاكها و معيارهايی دارد كه وقتی برآورده شوند، احساس موفقيت میكند.(به بيان بهتر هرچه بيشتر برآورده شوند احساس موفقيت بيشتری میكند.)
يك سری از اين معيارها توسط خود شخص انتخاب ميشود. يعني شخص با علاقه خودش آنها را ترجيح ميدهد؛ خودش به انتخاب آنها میرسد؛ لزوم برآوردهشدنشان را حس كردهاست، در هر محيطی هم باشد جزء ملاكهای اوست؛ در يك كلام همانطور كه گفته شد در مجموعه علائق اوست.
يك سری ديگر از ملاكها هم هست كه توسط محيط يا اجتماع و كلاً بيرون فرد، به فرد معرفی ميشود. شخص اينها را در مجموعه ملاكهايش قرار ميدهد، اما آنها را درونی نميكند، يعني علاقه عميق و جدی به آن پيدا نميكند، بيش از آنكه به محتوا و معناي ملاك علاقهمند باشد، به موفقيت حاصل از برآورده شدن آن ملاك علاقهمند است. اگر رفتار محيط هم نسبت آن ملاك عوض شود و ديگر به آن پاداش ندهد ، اين ملاك هم از مجموعه ملاكهای شخص خارج ميشود.
از نظر من، هم ملاكهای درونی لازمند و مفيد، هم ملاكهای بيرونی، و چه بسا در طول زندگی جای اين ملاكها با هم عوض شوند، اما آنچه مهم است، توازن بين آنهاست.
تجربه من اين است كه ملاكهای ما زيادی بيرونیاند، يعني وزن و اهميت ملاكهای بيرونی خيلی بيشتر از ملاكهای درونی است و در تعيين مسير و تصميم گيری افراد نقش بسيار مهمتری دارند. افزايش بيشازاندازه نقش معيارهای بيرونی نسبت به معيارهای درونی به معنای كاهش نقش علاقه و انتخاب است. وقتی كه علاقهای دركار نباشد كارها متوسط انجام میشوند، چون علاقه است كه خلاقيت و پشتكار لازم برای يك كار زيبا و شايسته را پديد ميآورد، و وقتی انتخابی در كار نباشد، اصالت و استقلالی هم ديده نمیشود.
بود و نبود و ميزان حضور علاقه، اصالت و خلاقيت، از چيزهايی هستند كه موفقيتها را پررنگتر و كمرنگتر ميكند، يكی را واقعی ترمیبينی، يكی را كمتر.
پينوشت:
نكتهای هست كه مايلم تاكيد كنم، اصلا نميخواهم معيارهای بيروني و توجه به آنها را بياهميت جلوهبدهم، آنها اهميت خودشان را دارند، و بسيار هم ميتوانند هدايتكننده و تعديلكننده باشند.
Monday, July 03, 2006
ملاكهای درونی، ملاكهای بيرونی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment