Monday, July 24, 2006

درباره پدرخوانده‌ها


اين‌روزها چند نوشته جالب درباره پدرخوانده‌ها خواندم. بعد از خواندن اين نوشته‌ها چند نكته به ذهنم رسيد كه گفتم خدمت دوستان عرض كنم:

1- پدرخوانده‌ها1 زحمت كشيده‌اند، برای رسيدن به این جايگاه سختی كشيده‌اند، آن‌ها يا از شروع كنندگان كاری بوده‌اند، يا دركاری تحول ايجاد كرده‌اند، و يا از پس كاری بسيار بهتر از ديگران برآمده‌اند. و مهم‌تر از همه پدرخوانده‌ها نيازی را پاسخ گفته‌اند.

2- در كنار ميل به در قدرت ماندن، پدر خوانده‌های ناكارآمد شده از همين زحمت كشيدن نوعی استدلال اخلاقی برای ماندن مطرح می‌كنند.در استدلالهای آنها معمولا جمله‌هايی از این دست ديده می‌شود:

- من بودم كه اين كار را به اينجا رساندم.
- من به مخاطبانم، خدمت كردم.
- منتقدين من فقط حرف می‌زنند.
- آيا منتقدين من می‌توانند كار را بهتر انجام دهند؟، آن‌ها دو روزه همه‌چيز را خراب می‌كنند.

دلايل فوق اگرچه چسبيدن به قدرت در وضعيت ناكارآمدی را توجيه نمی‌كند اما حاوی نكته قابل تأملی است، آيا منتقدين پدر خوانده قادرند نياز‌های مخاطبان او را بهتر از پدر خوانده پاسخ گويند؟


3- پدر خوانده‌ها با منتقدين‌شان به بدترين نحو برخورد می‌كنند و انواع تنبيهات را در حق زبان‌درازان روا می‌دارند، اما اين‌ رفتارها به تنهايی‌ ضامن اقتدار پدرخوانده‌ها نيستند، اقتدار پدرخوانده‌ها در جای ديگری هم ريشه دارد: پدر خوانده‌ها "راه حل ارائه" می‌دهند، يا لااقل توان ارائه راه حل را دارند، برای در بسته‌ای كليدی فراهم می‌آورند، و به "نيازی پاسخ می‌دهند". پدر خوانده‌ها در بازار برآوردن نياز نه‌تنها از فروشندگانند، بلكه معمولا تنها فروشنده‌اند، اين انحصار فقط به خاطر حذف رقيبان ‌بوجود نيامده، بلكه در بسياری موارد اساساً رقيبی وجود ندارد. حقيقت تلخ اين است كه پدرخوانده‌ها از بسياری از منتقدانشان بيشتر كاركرده و می‌كنند و شايد به همين دليل است كه بعد از رفتن پدر خوانده‌ها معمولا دچار نوعی "قحط‌ الرجالی" می‌شويم.

4- از اجزاء مهم راه حل رها شدن از پدرخوانده‌های ناکارآمد سمج، بوجود آوردن بديل‌هايی برای آنهاست، اين بديل‌ها خود نبايد پدرخوانده‌های جديدی باشند، بلكه بايد قادر باشند نياز‌هايی كه پدرخوانده برآورده می‌سازد را به نحو مؤثرتری برآورده كنند. به جای تمام اينكه تلاش‌ها بر مبارزه با پدر خوانده‌ها متمركز گردد خوب است برای بديل سازی برای آنها نيز تلاش شود، نا كامی منتقدان در پاسخ به نياز‌های مخاطبان و روی‌آوردن مجدد به پدر خوانده بی‌شك بزرگترين كمك به پدرخوانده وسخت‌ترين ضربه برای مخالفان است. شايد مسئله انتخاب نوع برخورد با پدر خوانده‌ها صورت ديگری از مسئله "آزادی از" در برابر" آزادی برای" باشد.

------------------

1- در اين نوشته منظور از پدر خوانده اكثر پدرخوانده‌هايی است كه من می‌شناسم.
2- اصطلاح پدر بازنشسته برای پدر خوانده‌های ناکارآمد اصلا مناسب نیست.

2 comments:

Amin said...

پاسپارتوی عزيز، پدرِ بازنشسته را من برای پدرخوانده‌ها به کار نبرده‌ام،‌ بلکه اشاره‌ای است به جمله‌ای در متن که «پدری شغلی نيست که بازنشستگی داشته باشد»؛ منظورم نوعی شوخی بوده که بالاخره بايد شغلی به اسم پدر بازنشسته هم به وجود بياوريم تا اين پدرخوانده‌های محترم بدون سرشکستگی و با افتخار از کارهايی که در دوران اوج خودشان انجام داده‌اند از کار کنار بکشند. با بند چهارم هم کاملاً موافق‌ام، با اين حال،‌ وقتی يک پدرخوانده از قدرت‌اش به نحو غير مسؤولانه‌ای استفاده می‌کند، بايد از همان ابتدا به او هشدار داد. متأسفانه اين هشدارها اغلب با «حسادت» اشتباه گرفته می‌شوند، در حالی که «قدرت زياد، مسئوليت زياد می‌آورد» و پدرخوانده‌ها گاهی اين يادشان می‌رود.

رضا said...

پیشنهادی بهش میکنم که نتونه رد کنه!