Monday, May 21, 2007

سپندارمذگان و سامی یوسف

پنج شش سالی ست که روز ولنتاین در ایران هم نمود و رونقی پیدا کرده، و پشت شیشه بعضی مغازه‌ها نوشته‌هایی درمورد فروش ویژه این روز دیده می‌شود، اما یکی دوسالی است که حوالی ولنتاین کلمه "سپندارمذگان" هم شنیده می‌شود. سپندارمذگان، روز 29 بهمن، روزی بوده که در ایران باستان گرامی داشته می‌شده و در آن زنان و شوهران به هم هدیه می‌دادند، این روز، 4 روز پس از ولنتاین فرنگی‌هاست و به دلیل همین تقارن، عده‌ای آن روزهای آخر بهمن را با نام سپندارمذگان به هم تبریک می‌گویند.

دو سه سالی هم هست که در ایام اعیاد مذهبی، صدای خواننده‌ای را می‌شنویم که با آهنگ‌های عربی یا ایرانی، اما به زبان انگلیسی مولودی خوانی می‌کند، "سامی یوسف" را عرض می‌کنم، حتما تا به حال این سو آن سوی وب لینک‌های آهنگ‌های ایشان را زیاد دیده‌اید ویا از مجریان محترم صدا سیما شنیده‌اید که به علت تقاضاهای مکرر مخاطبان، فلان آهنگ سامی یوسف را دوباره پخش می‌کنیم.

دو موردی که بالا گفتم شاید بی‌ربط به نظر بیایند اما هر دویشان چیزمشترکی دارند که در من احساس ناراحت کننده‌ای ایجاد می‌کند. البته من شخصاً نه با هدیه دادن مشکلی دارم، نه با یادآوری رسوم نیک گذشتگان. همینطور قصد این را ندارم که بگویم با چه آهنگی با چه زبانی باید خواند یا چه چیز باید خواند یا نباید خواند، و به نظرم اینطور باید و نبایدها راه به جایی نمی‌برند. آن احساس ناراحت کننده یا بهتر بگویم غمگین کننده به خاطر چیزی است که این‌ها را جذاب کرده است.

چه چیزی باعث شده سپندارمذگان را بشناسیم و برایمان مهم بشود؟ اگر دغدغه فرهنگ و تمدن ایرانی را داریم پس چرا جشن‌های دیگر ایران باستان را که از سپندارمذگان مهم‌تر و معروف‌تر بودند را نمی‌شناسیم و چرا کسی علاقه‌ای به دانستن درباره آنها نشان نمی‌دهد؟ اگر 25 بهمن جشن ولنتاینی نمی‌بود کسی هم به یاد سپندارمذگان می‌افتاد؟ کلی مولودی و تواشیح با آهنگ‌های مختلف داریم، چرا کارهای سامی یوسف می‌گیرد؟ اگر همین کارها را به فارسی یا عربی هم می‌خواند همین‌قدر کارش می‌گرفت؟

امثال سپندارمذگان و سامی یوسف زیادند، از مسلمان شدن عروس فرنگی و متحول شدن جوان از فرنگ برگشته در سریال‌ها بگیر تا فرمایشات آن آقایی که می‌گفت، کراوات، در اصل مال قوم کروات بوده، و آنها هم در اصل ایرانی اند و در نتیجه کراوات منشأ ایرانی دارد. نمی‌دانم کدام برایم ناراحت کننده‌تر است، اینکه ملاک وجاهت و درستی‌مان اینقدر تقلیدی است، یا اینکه با کمال اعتماد به نفس چیزی که اصل جذابیتش را از غرب گرفته مهر ایرانی و وطنی و مذهبی می‌زنیم.

-----------------------------
البته این را هم بگویم ممکن است برداشت و نتیجه‌گیری من درست نباشد، و ضمنا جنبه سلیقه‌ای این بحث‌ها را هم نباید فراموش کرد، به خاطر اینها بود که گفتم احساس ناراحت کننده.

8 comments:

Anonymous said...

در اینکه ملاک وجاهت ما تقلیدی است شکی نیست.

رضا said...

اعتراف می کنم که من هم خیلی وقتها دچار همین وجاهت می شوم
در بد بودنش شکی نیست اما ریشه اش از دید من بی هویتی است
بی هویتی که نه ،من اسمش را گذاشته ام فراموش-هویتی
انسانی که همه چیزش را گم کرده و در بدر دنبال چیزی است که خودش را به آن بچسباند.
و به آن رنگ و بوی میهنی بدهد.
البته همین که چیزهایی مثل ولنتاین،فیلم 300،سد سیوند و... بتوانند کمی غلغلکمان بدهند که به چیزی که بودیم،فکر کنیم زیاد هم بد نیست...

Anonymous said...

Dorood bar hossein e aziz, agha vaght kardi javabe maile man ro ham bede, delam barat tang shode, uni nemiai?

Arsalan

Anonymous said...

هويتمونو از بين بردند
مي‌خوان يه هويت الكي قالب كنن
برامون فرقي نداره اين هويت دروغي يا اونيكي
مهم اينه كه هويت خودمونو فراموش كرديم

Anonymous said...

Haven't commented so far cuz I didn't know what to say (I'm by no means a natural at intelligent comments! LOL!) but it now seems there is nothing to say but the first word that cam to my mind: Sad.

Anonymous said...

Finally! Thought of an intelligent comment!

I guess I'm agree with you on Sami Yosuf, but I think you're missing the mark with Sepandarmazgan.

Sami Yosuf IS popular because he sings in English (from a purely musicoholic point of view, his songs are pretty lame, IMHO) But Sepandarmazgan is popular because of the "old deterirated civilization" attitude. The "we did Valentine/gunpowder/dicovering-earth-is-round/et before you did it and have our records, if nothing tangible, to show for it" attitude.

پاسپارتو said...

فاطمه عزیز

آنچه شما میگویی یک لایه قضیه است، یک لایه این است که چرا برایمان مهم شده که اصلا بشناسیمش و بعد مثلا بگوییم ما اول این کار را کردیم. چرا فکر میکنیم خوب است که به اول بودن در آن افتخار کنیم؟

Anonymous said...

Darn! HOW do you come up with clever answers so quickly?! One almost comes to believe that you have the mythical unexplicable untouchable as of yet unseen treasure called a brain. My single talking neurogilum really can't keep up. LOL!

Just kidding. Get what you mean and you're right.