Friday, August 02, 2013

ساکتم

خیلی وقت‌ها همچین حسی داشته‌ام و الان مدتی است که بیشتر به نظرم می‌آید. در مورد چیزهایی که به نظرم مهم می‌رسند تقریبا نمی‌توانم با کسی صحبت کنم. یا طرف مقابلم به موضوع علاقه‌مند نیست، یا منظورم درست منتقل نمی‌شود(از نقص بیان من یا سوء تفاهم طرف مقابل)، یا فضاهای ذهنی‌مان بسیار متفاوت است، و یا به طرف مقابلم اعتماد ندارم یا ... . از طرفی وقتی در جمع هستم در مورد چیزهایی صحبت می‌کنم که به نظرم اهمیت خاصی ندارد. 

چیزی که بد است این است که در نتیجه این حالت که درست و حسابی هم نسنجیده‌امش به طور افراطی ساکت و حتی بدبین شده‌ام، حتی آنقدر که می‌شود و حتی با کسی که می‌شود دیگر صحبت نمی‌کنم. حتی آن‌قدر که باید توضیح نمی‌دهم.

این اصلا خوب نیست.

2 comments:

ftm said...

*HUUUUUUGS*

Not long ago I couldn't discuss the most important thing that had swallowed my entire life either and it was driving me crazy, until I "came out" to a friend whom I suspected to be in a similar situation. I couldn't be sure, it was just a leap of faith, and it worked. She understood me better than I could have expected. It is still difficult, but it is much better now that I have told somebody else.

Sorry if I misunderstood you and am being totally irrelevant or anything.

پاسپارتو said...

Hug back! Thanks a lot.
Deeply happy to hear that you are better :)