Friday, July 24, 2020
...
Thursday, January 23, 2014
هشت سالگی
از چیزهایی که قدری خاطرم را آرام میکند این است که اینجا را رها نکردهام.
Monday, September 09, 2013
مراسم موسیقی گوش دادن
Friday, August 02, 2013
ساکتم
این اصلا خوب نیست.
Friday, April 05, 2013
«برف»
Wednesday, March 27, 2013
دوست داشتنیترین پیغام تبریکی که گرفتم
Monday, February 11, 2013
Friday, February 08, 2013
Wednesday, September 05, 2012
"مهندس"
Sunday, June 20, 2010
مهدی حکیمی
آمده بود سر کلاس ما، پر از آدمهایی که نمیخواستند سر کلاس باشند، صورتش جوری بود که انگار از اولین بارهایی بود که آمده بود سر کلاس، نشان میداد نمیتواند کلاس را درست دست بگیرد، قدری از این موضوع شرمنده نشان میداد ولی دستپاچه نبود، هول نبود که هر طوری شده به کلاس مسلط شود. آرام بود. بعد وسط همهمه شروع کرد، پرسید خب جلسه اول معمولا چه میگویند، هر کس چیزی گفت و او هم آنها را کنار هم گذاشت، یک جور فهرست برای خودش درست کرد، بعد شروع کرد به گفتن. کلاس شروع شد.
آن خنده باخته و آرام و راضیاش را فراموش نمیکنم.
یادش که میافتم روشن میشوم.
Monday, May 03, 2010
Conjectures on Human Convergence
کسانند که به یکدیگر همگرا شوند، میانشان کوهها باشد یا دریاها باشد یا سالها، آخر همگرا شوند. هرچند گوییش که به فلانی همگرایی؛ انکارها کند چندان و هرگز قبول نکند.
تو بر او اصرار مکن، گوشهای بنشین و تماشا کن؛ تماشا کن که چون خوشخوش به یکدگر همگرا شوند.
Sunday, January 31, 2010
...
کم حرف میزنم
کم با دنیا درگیر میشوم
از نعمت فیدبک محرومم
و عیب و هنرم را آنطور که میخواهم نمیشناسم.
Wednesday, October 14, 2009
از نگاه کردن آدمها
یکی از آرزوهایم این است که یک مستند بسازم از کسانی که دهه هفتاد دانشجو بودند، کسانی که در دانشگاه بودند وقتی جامعه از دهه ۶۰ به دهه ۷۰ عبور میکرد. دوره کودکی و نوجوانیم از دور آنها را نگاه میکردم و به نظرم میآمد دارند تغییر میکنند، انگار آرام (و شاید آن اوائلش با یک جور کمرویی) دارند دنبال چیزهایی میگردند، چیزیهایی را کمکم پیدا میکنند، و برای خودشان چیزهایی میسازند. حال و هوایشان را دوست داشتم و دارم، بیشتر از حال و هوای دوره دانشگاه خودم . دوست دارم ازشان فیلم بسازم، از همه تیپشان.
به نظرم ظرف همین یکی دو سال آینده هم باید ساختش و گرنه شاید دیر بشود. البته اگر برداشتی که از آن دوران دارم اشتباه نباشد..
Sunday, March 01, 2009
...
خلاص شدن از دست فیدهای خواندهنشده هم مثل دودهگیری آتشفشانهاست، غافل بشوی روی هم تلنبار میشوند و کار دستت میدهند.
Monday, December 15, 2008
...
از هیچ چیز زندگیم راضی نباشم، از تعداد آدمهای فوقالعادهای که تا امروز بهشان برخوردهام راضیم.
Saturday, November 08, 2008
هشیارتر
فکر میکنم زیادی ازش استفاده میکنم، بعضی وقتها بهتره autopilot رو خاموش کنم، بعد درست و حسابی جلوم رو ببینم، خوب ِ خوب.
Friday, September 05, 2008
Thursday, August 28, 2008
!مرسی
با برادر بزرگترش جلوی مغازه پدرشان ایستادهاند و بالا را نگاه میکنند، طنابی دستشان هست که سر دیگرش بالاست، من زیر سایهبانم، بالا را نمیتوانم ببینم، سرم را میآورم پایین با صدایی شبیه در گوشی حرف زدن میپرسم:"چیه اون بالا؟" با همان صدا جواب میدهد:"پیچپیچی"
Wednesday, August 27, 2008
Monday, August 18, 2008
...
کامنت رضا پای مطلب قبل یک جورهایی شرمندهام کرد، یادم انداخت تواضع هم چیز خوبی است. ممنون رضا جان