Wednesday, May 28, 2008

اذعان

کلمه اذعان به معنی اقرار و اعتراف است، منتها کم نیست مواردی که به طور اشتباه به معنی گفتن یا بیان کردن به کار برده می‌شود :

* ماتریالیست‌هایی مانند دانیال دنت امروزه اذعان دارند که آگاهی صرفاً نتیجهٔ یک سیستم پیچیدهٔ مطلقاً فیزیکی است. 

* گنجی اذعان داشت كه قبل از انتقال به زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.

*این مربی ترکیه ای اذعان داشت: تمام مردم ایران این را بدانند که اگر در تمرینات تیمم حضور نمی یابم واقعا مریض بوده ام.

بعضی وقتها هم کسی به چیزی "اعتراف" نکرده اما از کلمه اذعان استفاده می‌شود تا مفهوم اعتراف کردن را به مخاطب القا کند. مثلا انتقاد کردن از دولت و یا پذیرفتن نقاط قوت دیگران در بعضی کشورها خیلی راحت‌تر و طبیعی‌تر از اینجا صورت می‌گیرد و خیلی پیش‌می‌آید که چیزی که رسانه‌های ما به آن می‌گویند اذعان واقعا اقرار و اعتراف به چیزی پس از رد کردن و نپذیرفتن آن نیست، مثلا این‌ها را ببینید:

* لس آنجلس تایمز اذعان کرد: محبوبیت ویژه ایران در میان لبنانیها

* نانسی پلوسی، رییس مجلس نمایندگان آمریكا، اذعان کرد:دولت بوش تلاش می كند بر ناكامی های واشنگتن در عراق سرپوش بگذارد.

این مورد آخری جالب‌تر می‌شود وقتی می‌بینی رئیس مجلس خودمان هم به همان حرف "اذعان" دارد!:

* نماینده مردم قم در مجلس هشتم اذعان داشت: همانطور كه الان شما در صحنه منطقه می بینید دولت بوش نتوانست كار مهمی را انجام دهد و این سفرها اكنون بیشتر جنبه تبلیغاتی پیدا كرده است.

Tuesday, May 27, 2008

تصادف

ای اتوبوس گنده
به سمت من نیا
من که صادقیه نیستم

Friday, May 23, 2008

Consistency

Tell the truth and the world guarantees consistency!

May be it is easier to keep things consistent in the real world than in information systems ! It is ultra distributed but nevertheless ultra parallel with infinitely many communication channels!

Sunday, May 18, 2008

احتمال دارد به خاطر آمارگیر باشد

اگر موقع باز شدن وبلاگتان از این تبلیغات Pop up ظاهر می‌شود یک نگاهی به این مطلب شاهین بیاندازید. احتمالا از آمارگیری است که برای سایتتان استفاده می‌کنید.

Monday, May 12, 2008

بوکان

چندروزی پاک خواهم بود
تا آن زمان که مطهر باشم هنوز
به یاد نگاهش

Monday, May 05, 2008

نمایشگاه رفتن و به آشنا بر نخوردن هم سعادتی است!

Thursday, May 01, 2008

بعد پر را به آب زد، آب را به کمر جوان کشید. جوان عطسه ای کرد و بلند شد:
  تلخون چرا مرا بیدار نکردی؟ مثل این که زیاد خوابیده‌ام.

تلخون گفت: "تو نخوابیده بودی، مرده بودی. می شنوی؟ مرده بودی... ده سال است که غمت را می پرورم."

تلخون، چند خط آخر